دوستدارید امروز راه زندگیتان به کجا ختم شود؟ تعدادی از افراد راهبرند و راهدار، خوب نقشه زندگیشان را کشیدهاند و به هیچ عنوان دوست ندارند از منحنی آن نقشه خارج شوند چرا که معتقد هستند که افسار زندگی شان را خوب به دست گرفتهاند. معدود افرادی هم طعم خوش لحظهها زیر دندههایشان شیرینی کرده است و میخواهند در همین حال و اکنون باشند.
بعضیها در فرار از گذشته راه گم کرده هستند و در اوضاع بد روزگار نمیدانند به کدام سو قدم گذارند تا بیشتر از این به بیراهه کشیده نشوند. اما تعداد بیشماری از ما که زیر سقف یک چاردیواری زندگی میکنیم، علاقهمند هستیم که راه زندگیمان زودتر مسیر را پیدا کند و در مسیری بیفتیم که سالها در ذهنمان نقشه آن را میکشیدیم.
اوقاتی دوستداریم اوضاع زندگیمان یک دفعه متحول شود و در بهترین مسیر زندگی قرار گیریم.در این مسیر گاهی آنقدر دل گرفتهایم که دلمان میخواهد، به شهری قدم بگذاریم که ساکنانش کدورت بینشان نباشد و همگی لباس گذشت به تن کرده باشند و همه در کنار هم با صلح و آرامش زندگی کنند.
به گذشتههای نه چندان خوبمان نیندیشیم و در خیابان زندگیمان دنده عقب نگیریم و به جلو بنگریم و فقط گوشه چشمی به آینه عقب نگاه کنیم تا از تجربیات گذشتهمان استفاده کنیم.
در این میان دوست داریم مسیر زندگیمان در راهی بیفتد که انسان واقعی باشیم.
میخواهیم به جنگلی قدم بگذاریم که همه پروانهها از پیله غم بیرون بیایند و به پرواز در آیند و راه زندگیمان به گلخانهای ختم شود که تمام گلهای گلخانه، گلهای صمیمیت و یکدلی و محبت باشد تا در آن فقط به یکدیگر دوستی هدیه دهیم.
دوستداریم در مسیری که قدم گذاشته ایم، دادگاهها و زندانهای شهرمان مراجعهکننده نداشته باشد. چرا که آنقدر صفحه حوادث روزنامهها را ورق زدهایم که میخواهیم راه زندگیمان به کوچه پس کوچههایی ختم شود که در آن نشانه مردانگی «زور گویی و زور بازو» نباشد.
همه امید و آرزویمان قدم گذاشتن در راهی است که افرادش دو رویی را ننگ بدانند و تمام کوچههای دو رنگی، دروغ، تقلب و نفرت ورود ممنوع باشد. رفتارهایمان رنگی دیگر بگیرد.آخر خستهایم از هر چه دروغ و نیرنگ و دو رویی و به خود قول دادهایم در جاده زندگی دو رنگی را پیشه خود نسازیم.
آرزویمان این است که ناباوریها را از دلمان بزداییم و بارورشدن و اعتماد به نفس داشتن را به دلمان بیاموزیم. میخواهیم در راهی قدم بگذاریم که جرات لازم برای رؤیایی آنچه مطلوب نیست را داشته باشیم.
به نوعی در راه جدید زندگی میخواهیم بد بین نباشیم و چشمهایمان را از هر چه ظلمت و تاریکی است رها کنیم. تصمیم داریم در این راه در زمان حال زندگی کنیم. به خود قول دهیم که از جریان زندگی خارج نشویم و با زندگی پیکار نکنیم چرا که زندگی پیکار نیست بلکه بازی است که هر چه میتوان باید در آن به دیگران عشق بخشید تا بتوان بدون نفرت زندگی کرد.
میخواهیم در راهی قدم بگذاریم که در زندگی ناامید نباشیم تا خاک باغچه زندگیمان گل امید را خشک نکند و در کوچه پس کوچههای نا بندگی و روگردانی از خدا منجی تمام آنهایی باشیم که از بنبستهای زندگیشان خسته شدهاند و دست از دعا کشیدهاند.
در آخر اینکه میخواهیم زندگی مان به راهی ختم شود که اطرافیانمان را ببخشیم تا بخشیده شویم. در آن راه هرگز تئوری صادر نکنیم و به تمام خواستههایمان جامه عمل بپوشیم.